عبارتی که به عنوان تمامیت ارضی در فرهنگ سیاسی ایران استفاده می شود، ترجمه عبارت Territorial Integrity است که هم در منشور سازمان ملل متحد (لینک متن فارسی) آمده است و هم در قوانین بین المللی به رسمیت شناخته شده است. ترجمه Territorial Integrity به تمامیت ارضی در زمانی انجام شده که استفاده از کلمات و عبارت عربی در فرهنگ حقوقی ایران مرسوم بوده، چنانکه هم اکنون نیز اغلب عبارت حقوقی همچنان با استفاده از زبان عربی تعریف و تبیین شده اند. اخیرا در منشور مهسا، به جای این عبارت از «یکپارچگی سرزمینی» (ماده 2) استفاده شده، به نوعی به پذیرش تنوع هویتی مردم ایران مشروط شده و مسئول حفاظت از آن هم ارتش دانسته شده است (ماده 13). متاسفانه هم عبارت اولیه و هم معادل فارسی سازی شده آن دارای کاستی هایی هستند که با تعریف بین المللی از این عبارت سازگار نیستند. به علاوه، نحوه استفاده از این اصل حقوقی در منشور مهسا نیز دارای اشکالاتی است که نویسنده به قدر توان خود آنها را شرح می دهد. عبارت territorial integrity در ماده 4 اصل 2 منشور ملل متحد به صورت زیر آمده است:

کلیه اعضا در روابط بین المللی خود از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد، خودداری خواهند نمود.

این ماده دارای چند کلیدواژه مهم است که نشان دهنده هدف آن است. در ابتدا، این ماده بیان می کند که اعضا نباید علیه تمامیت ارضی دیگر اعضا اقدام کنند. اعضای سازمان ملل متحد به استناد اصل 3 همان منشور، دولت ها هستند که بر اساس به رسیمت شناختن حق حاکمیت برابر به عضویت سازمان ملل درآمده اند. در نتیجه، این ماده بنیان یک معاهده بین المللی و در حقیقت بین دولتی را پی‌ریزی می کند که هم بتواند صلح جهانی را توسعه دهد و هم بتواند مبنای قانونی برای محکوم یا مداخله کردن در جنگ ها و تجاوزات را فراهم کند. با توجه به تعریف «عضو» به عنوان دولتی که حق حاکمیت بر یک territory دارد، واضح است که territory مورد نظر کشور خواهد بود. به این ترتیب مرز و هرآنچه در کشور قرار دارد، به عنوان یک «واحد» در نظر گرفته شده و مصون از تجاوز اعلام شده است. این ماده، همچنین روشن می کند که موضوع نقض تمامیت ارضی یک مسئله بین دولتی است. همچنانکه در ماده 7 همین اصل، به صراحت اعلام می کند که هیچ ماده ای از منشور ملل متحد حق دخالت در امور داخلی کشورها را نمی دهد. بنابراین مسئله تمامیت ارضی یک مسئله حقوق بین الملل بوده و در رابطه‌ی بین کشورها و دولت ها به کار گرفته میشود. در رای صادره در دیوان بین‌المللی دادگستری نیز، بین‌دولتی بودن موضوع تمامیت ارضی به تایید رسیده است. این ماده و به طور کل منشور ملل متحد نه توصیه ای و نه دخالتی در نحوه تقسیم و توزیع قدرت در داخل مرزهای کشورها ندارد و آنرا یک امر داخلی می داند.

دلیل اینکه منشور سازمان ملل متحد، در این ماده، اعضا را به عنوان دولت ها به رسمیت می شناسد این است که منشور مبنای حقوق بین الملل قرار می‌گیرد و حقوق بین الملل در دادگاه های بین المللی و با شکایت اعضا از یکدیگر بررسی و پیگیری میشوند. در یک دعوای حقوقی طرفین باید «شخص» حقیقی یا حقوقی باشند. بنا بر تعریف عضو در فصل سوم، سازمان ملل عملا دولت های کشورها را به عنوان اشخاص حقوقی به رسمیت شناخته است تا بتواند هم در سازمان ملل و هم در دادگاه های بین المللی با این «اشخاص» تعامل (و در صورت نیاز تقابل) داشته باشد. این به رسمیت شناخته شدن دولت ها برای آنها حقوق و مسئولیت هایی ایجاد می کند که در اینجا بخشی از حقوق و مسئولیت های مربوط به تمامیت ارضی را ارائه میکنیم تا نشان دهیم که هیچکدام از اینها مسائل داخلی نیستند:

    1. منشور ملل متحد کل ناحیه مورد بحث (کشور) را به عنوان یک «واحد» به رسمیت شناخته و یک دولت را که بر آن کشور حاکمیت دارد، نماینده آن می داند. در اینجا منشور ملل متحد حتی در مورد نوع حاکمیت و روش به دست آوردن آن هم بسیار منعطف عمل کرده است.
    2. منشور ملل متحد حق هر واحد (کشور) برای دفاع از تمامیت خود شامل دفاع از مرزها و هرآنچه درون آن مرزهاست را به رسمیت می شناسد.

کمیسیون امنیت و همکاری اروپا علاوه بر آنچه در منشور ملل متحد آمده است، موارد زیر را برای محافظت از تمامیت ارضی در نظر گرفته است:

    1. ممنوعیت دیگر اعضا در تبلیغ یا حمایت از جدایی خواهی و جدایی خواهان در دیگر کشورهای عضو
    2. ممنوعیت دیگر اعضا در تبلیغ یا حمایت از تغییرات در مرزهای دیگر کشورهای عضو
    3. ممنوعیت هرگونه تغییر مرزی از هر طریق شامل استفاده از زور و تاکید بر غیرقابل تجاوز بودن کشورها

همه موارد فوق، بین المللی و بین دولتی بودن مفهوم تمامیت ارضی را تایید و تصدیق می کنند. اما همین عبارت دو کلمه ای در ترجمه فارسی خود، به بیراهه رفته است. برای توضیح این مسئله ابتدا شرح کوتاهی بر کلمات به کار گرفته شده توسط منشور ملل متحد برای توصیف تمامیت ارضی را ارائه می کنیم و سپس بر مبنای آنها، ایرادات وارده بر منشور مهسا (دراین زمینه) را بر می شماریم.

واژه Territory از ریشه لاتین terra به معنی «یک ناحیه» است که «تحت یک حاکمیت» قرار دارد. به عبارتی، وجود دو عامل «ناحیه» و «حاکمیت» در کلمه Territory دارای اهمیت هستند. ناحیه، اغلب به زمین (کشور، شهر، روستا، قطعه زمین و …) تفسیر شده و می تواند ناحیه مستقل، تحت اشغال، تحت قیمومیت و غیره باشد. در حقوق بین الملل علاوه بر زمین، میتواند به آب ، هوا، فضا و حتی ابعاد جدیدی چون فضای مجازی نیز اطلاق شود. بخش حاکمیت نیز میتواند از طیف وسیعی برخودار باشد که شامل، اسکان، دفاع، مالکیت، حاکمیت قضایی، حاکمیت سیاسی، اشغال و تصرف نیز میشود. به طور خلاصه میتوان گفت Territory به یک ناحیه (از هرنوعی) اطلاق میشود که تحت نوعی از حاکمیت است.

به این ترتیب می توان گفت در ترجمه فارسی تمامیت ارضی، از این بابت که فقط به «ارض» به معنای «زمین» اشاره دارد، عملا معادل land در نظر گرفته شده است. این امر باعث می شود دیگر ابعاد فیزیکی و مجازی کشور در تمامیت مورد نظر لحاظ نشوند. استفاده از واژه «سرزمین» میتواند این کاستی را جبران کند. به این ترتیب می توان پیشنهاد کرد که به جای عبارت تمامیت ارضی از عبارت «تمامیت سرزمینی» استفاده شود. این تمامیت، معادل آنچه در ماده 4 اصل 2 منشور سازمان ملل آمده است، استفاده شده و یک امر بین المللی و برای روابط بین دولت ها و کشورها به کار گرفته شود.

کلمه Integrity نیز از ریشه لاتین integritas و به معنی «واحد»، «همه» و «تقسیم نشده» است. به عبارتی، از این کلمه به منظور نشان دادن «یک واحد بودن» سوژه‌ی مورد اشاره استفاده می شود. این کلمه با وجود داشتن ریشه مشترک، دارای معنا و استفاده متفاوتی از Integration و Integrated است. کلمه Integrity، مفهوم مورد اشاره (territory) را “یک واحد” در نظر میگیرد. اما، واژه “یکپارچگی” که به نظر میآید به عنوان ترجمه‌ی یکی از واژه های کلمه Integration یا Integrated در نظر گرفته شده است به معنی به هم پیوستگی تعدادی جزء برای تشکیل یک «کل» هستند به طوری که هر کدام از اجزا علاوه بر استقلال داخلی خود، در راستای یک هدف بزرگتر، در قالب یک کل، با هم چنان ارتباط و پیوستگی به وجود آورده اند، که به صورت یک واحد “یکپارچه” عمل میکنند. به عنوان مثال، عناصر تشکیل دهنده یک هواپیما در حقیقت یک موجودیت یکپارچه را به وجود می آورند. همچنین عبارت یکپارچگی اجتماعی (social integration) بر فرض وجود تنوع در جامعه استوار است، نه یکسانی آن. هردو این مفاهیم درجای خود قابل استفاده و مفیدند ولی استفاده از دومی برای تفسیر تمامیت ارضی مناسب نیست.

چنانکه گفته شد، ماده 7 اصل 2 فصل اول منشور ملل متحد از هرگونه دخالت در امور داخلی کشورهای خوددادری می کند. به همین دلیل کل این واحد را صرفنظر از ساختار داخلی آن، «یک» عضو با مرزهای مشخص و «تمام» می شناسد. حال این عضو می تواند دارای یک ساختار داخلی متمرکز، فدرال، استانی، یا هر درجه ای از عدم تمرکز باشد. این امر نشان می دهد که در واقع مسئله حاکمیت و یکپارچگی آن یک موضوع داخلی است و به نوع و ساختار حاکمیت بر درون کشور اطلاق می شود. لذا پیشنهاد می شود به جای استفاده از عبارت تمامیت ارضی و بهره گیری از آن برای هردو منظور خارجی و داخلی، از عبارت «تمامیت سرزمینی» برای استفاده خارجی مطابق منظور ماده 4 اصل 2 منشور ملل متحد و از عبارت «یکپارچگی حاکمیتی» برای توصیف مدل حاکمیت داخلی استفاده شود.

این امر کمک می کند که تمامیت سرزمینی، آنچنان که در ماده 2 منشور مهسا آمده است، منوط و مشروط به پذیرش گوناگونیِ زبانی، قومی (اتنیکی)، مذهبی و فرهنگیِ نباشد، چرا که تمامیت یک سرزمین موضوعی زبانی، قومی یا مذهبی نیست، بلکه یک موضوع جغرافیایی، مرزی، بین المللی و مستقل است. این موضوع حتی در اصل 9 قانون اساسی فعلی کشور نیز مورد تاکید قرار گرفته و مستقل در نظر گفته شده است. تفکیک «تمامیت سرزمینی» از «یکپارچگی حاکمیتی» به گروه های سیاسی، قومی، هویتی، دینی و دیگر اقلیت های داخلی این امکان را میدهد تا برای مشارکت بیشتر و قوی‌تر در حاکمیت کشور تلاش کنند و نگرانی‌شان از بابت ماده 13 منشور مهسا و تفکر زاینده‌ی آن که ارتش را مسئول حفظ «یکپارچگی سرزمینی» (واژه استفاده شده در منشور مهسا) دانسته و خطر هجوم ارتش به مردم را دست کم نمی گیرند، کاهش پیدا کند.

عدم تفکیک دو موضوع “سرزمین” و “حاکمیت” میتواند این شائبه و نگرانی را ایجاد کند که یکپارچگی سرزمینی (آنطور که در منشور مهسا دیده می شود) یک امر داخلی است و در نتیجه می توان از ارتش برای حفاظت از آن و سرکوب مردم بهره برداری کرد. بعلاوه، به نظر می‌آید کسانی که پیش شرط همکاری یا همراهی در همبستگی را اعتراف به تمامیت ارضی می دانند، اصالتا از منظر یک کشور خارجی به ایران نگاه می کنند یا خود را صاحب ایران دانسته و مردم را ملزم به اقرار به حفظ قلمرو ایران می دانند!

تفکیک دو موضوع مهم تمامیت سرزمینی و یکپارچگی حاکمیتی می تواند به این امر کمک کند که همه گروه های انسانی ساکن در حریم کشور مستقل از تمامیت سرزمینی بر سر نوع حاکمیت برآن بحث و تبادل نظر و توافق کنند. یکپارچگی حاکمیتی در واقع یک امر سیاسی داخلی است و بر اساس توافق ساکنان و بر اساس روشهای دموکراتیک قابل تحصیل است، در طول زمان ممکن است تغییر کند و از نوعی از حاکمیت به نوع دیگر تبدیل شود، اما سرزمین ایران و تمامیت آن نباید به نوع حاکمیت بر آن وابسته یا به چیزی مشروط باشد.

اینکه آیا بخشی از مردم یک کشور می توانند با استفاده از حق تعیین سرنوشت، اعلام استقلال کرده و خود را از کشور جدا کنند، خود مطلب مستقل و پیچیده ای است، اما با استناد به منشور ملل متحد و آراء دیوان بین المللی دادگستری میتوان نشان داد که ربطی به موضوع تمامیت ارضی پیدا نمیکند. با این حال، در صورت وجود، گروه‌هایی که درخواست جدایی از کشور را دارند یا تمایل دارند این حق برایشان لحاظ شود تا بعدا و تحت شرایط مشخصی یا در صورت نقض شرایط مشخصی بتوانند از حق تعیین سرنوشت خود استفاده کرده و با همه‌پرسی محلی یا سراسری از کشور جدا شده و اعلام استقلال نمایند، باید این درخواست خود را صریح و شفاف بیان کرده و برای قید شدن آن در متن قانون اساسی بکوشند. تحریف عبارات و مشروط کردن خواسته های ناهمگون به یکدیگر و نیز استفاده از عبارات گنگی که قبلا در قوانین بین‌المللی به صراحت بیان شده و مورد موافقت دولت‌ها و مبنای حقوق بین‌الملل قرار گرفته‌اند، نه تنها به همبستگی نمی‌انجامد و حقی هم برای گروه‌های استقلال طلب ایجاد نمی کند، که خود به ابزاری برای تشتط هرچه بیشتر و بهره برداری نیروهای رادیکال تبدیل خواهد شد.