«ناسزا، زبان ناتوانانی ا‌ست که وانمود می‌کنند صاحب قدرت‌اند.»

نقل قولی رایج در ادبیات انتقادی معاصر

١. سیاست فحاشی: صورت‌بندی زبانی سلطنت‌طلبی و سرکوب گفتمانی در فضای مجازی

در فضای مجازی ایران امروز، به‌ویژه در حاشیه‌ گفتمان سلطنت‌طلبی و هواداران رضا پهلوی، با پدیده‌ای مواجهیم که می‌توان آن را «فحاشی سازمان‌یافته» نامید. این فحاشی نه از سر هیجان فردی یا واکنش‌های پراکنده، بلکه عمدتاً به‌مثابه بخشی از یک سازوکار ساختاری و جهت‌دار عمل می‌کند. هر کنشگر مستقلی که از چارچوب تبلیغات و تصویرسازی سلطنت‌طلبانه عبور کند یا در مشروعیت‌زدایی از آن مشارکت ورزد، بلافاصله در معرض موجی از توهین، ناسزا، برچسب‌زنی، تهدید و تحقیر، آن هم اغلب با مضامین جنسیتی یا قومیتی، قرار می‌گیرد.

این پدیده، بیش از آن‌که شکلی از طغیان عاطفی باشد، نشانه‌ای از بحران در زبان سیاست و زوال گفت‌وگو در میان بدنه‌های مدعی آلترناتیو است. هنگامی‌که پروژه‌ای سیاسی فاقد توان گفت‌وگو، اقناع، و پاسخ‌گویی است، زبان آن به ابزار تهاجم و خشونت بدل می‌شود. فحاشی، در این بافت، دو کارکرد بنیادین دارد: از یک‌سو، با تخریب چهره‌ی منتقد و خفه‌کردن کلام پرسشگر، می‌کوشد گفتمان مسلط را از هرگونه تهدید بیرونی حفظ کند؛ و از سوی دیگر، ناخواسته ضعف درونی گفتمان سلطنت‌طلبی را افشا می‌سازد. در حقیقت، هر چه یک سیاست‌مدار یا جریان سیاسی از سرمایه‌های اقناعی و مفهومی تهی‌تر باشد، بیشتر به زبان تهدید، تمسخر، و فحاشی متوسل می‌شود.

در گفتمان‌های اقتدارگرا ـ چه مذهبی، چه شبه‌مدرن ـ زبان دیگر کارکرد ارتباطی و تفاهمی خود را از دست می‌دهد و به صحنه‌ی نبرد بدل می‌شود. کلمه، به‌ویژه اگر حامل پرسش و اعتراض باشد، به‌سرعت دشمن انگاشته می‌شود. فحاشی در این چارچوب، نه صرفاً نشانه‌ای از بی‌فرهنگی فردی، بلکه یک استراتژی سیاسی است: استراتژی تخریب، انسداد گفت‌وگو، و حذف نمادین منتقد.

از این منظر، فحاشی در میان بدنه سلطنت‌طلبان سایبری، جلوه‌ای از یک سیاست زبانیِ اقتدارطلبانه است که از زبان برای تولید ترس، انگ‌زنی و سرکوب استفاده می‌کند، نه برای خلق معنا، گفت‌وگو، یا اجماع. بدین‌گونه، زبان، که باید میدان عقلانیت و تفاهم باشد، به سلاحی در خدمت انحصار قدرت بدل می‌گردد.

٢. فحاشی به‌مثابه کنش گفتاری: زبان، خشونت، قدرت

در نگاه نخست، فحاشی را می‌توان به‌عنوان شکلی از پرخاشگری زبانی و کنش عاطفیِ فردی تلقی کرد. اما با تکیه بر نظریه کنش گفتاری که توسط جان آستین و جان سرل مطرح شد – می‌توان نشان داد که فحاشی، تنها بیان احساسات نیست، بلکه خود کنشی است که در جهان اثر می‌گذارد و عملی را به انجام می‌رساند. فحش، نه صرفاً واژه‌ای زشت، بلکه اقدامی برای تحقیر، حذف، سرکوب یا مرعوب‌سازی مخاطب است. در این معنا، فحاشی شکلی از خشونت نمادین است، که در آن زبان به‌جای ارتباط، به ابزار سلطه بدل می‌شود.

بوردیو، با تکیه بر مفهوم خشونت نمادین، توضیح می‌دهد که چگونه زبان می‌تواند بدون نیاز به خشونت فیزیکی، قدرت را تثبیت یا بازتولید کند. فحاشی سایبری نیز دقیقاً در همین چارچوب قابل تحلیل است. هواداران یک گفتمان اقتدارگرا – مانند سلطنت‌طلبی – با استفاده از فحاشی، تلاش می‌کنند مرزهای «قابل گفتن» را تعریف کنند و هر سخن مخالفی را بیرون از دایره‌ی مشروعیت انداخته و قدغن کنند. در این‌جا، فحاشی نه حاشیه‌ی گفت‌وگو، بلکه مرکز استراتژی گفتار است: ابزاری برای ساکت‌کردن منتقد، نه برای پاسخ‌دادن به نقد.

از منظر روان‌شناسی سیاسی نیز، فحاشی دسته‌جمعی و سازمان‌یافته، بیانگر نوعی مکانیزم دفاعی گفتمان‌های ضعیف است. هنگامی که یک جریان سیاسی، از پاسخ‌گویی ناتوان است یا نمی‌تواند مبانی نظری خود را عقلانی توضیح دهد، به جای دلایل، فریاد می‌زند. این همان چیزی‌ست که در اصطلاحات کلاسیک بلاغت، ad hominem یا حمله به خود شخص نامیده می‌شود: ترور شخصی به‌جای بررسی استدلال. در فضای سلطنت‌طلبی سایبری، این حمله‌ها معمولاً به‌صورت برچسب‌زنی، تحقیر جنسیتی، نفی هویت قومی یا اجتماعی منتقد، یا تئوری توطئه ظاهر می‌شوند. زبان، در این‌جا، ابزار حذف است، نه فهم.

در این راستا، می‌توان میان «فحاشی فردی» و «فحاشی گفتمانی» تمایز گذاشت. فحاشی فردی، ممکن است حاصل خشم، تربیت ناکافی یا شرایط هیجانی باشد؛ اما فحاشی گفتمانی، بخشی از ساختار ایدئولوژیک است. سلطنت‌طلبی، به‌ویژه در نسخه‌ی مدرن و مجازی خود، نمی‌تواند نقد درونی را بپذیرد، چرا که پرسش از مشروعیت شاهزاده، خود به فروپاشی کل سازه‌ی فکری می‌انجامد. بنابراین، هر منتقدی باید به خائن، وطن‌فروش، مزدور، چپ‌گرا، تجزیه‌طلب یا فمینیست رادیکال تبدیل شود. با این برچسب‌زنی، پیچیدگی واقعیت ساده می‌شود، و رنج تفکر با لذت ناسزا جایگزین می‌گردد.

در این معنا، می‌توان گفت که فحاشی سلطنت‌طلبان، نه انحراف از گفتمان آنان، بلکه جوهره‌ی آن است. این گفتمان، بر فرد مقدس و نجات‌بخش استوار است و هر گفت‌وگوی انتقادی را به‌مثابه تهدیدی برای وحدت و اقتدار می‌بیند. در چنین فضایی، زبان دموکراتیک جای خود را به زبان تکفیر و تنبیه می‌دهد.

٣. فحاشی سازمان‌یافته به‌مثابه پروژه پروپاگاندا: سازوکارها، پلتفرم‌ها، اهداف

یکی از ویژگی‌های عصر دیجیتال، دگرگونی سازوکارهای سلطه و مقاومت در فضای عمومی ا‌ست. آنچه پیش‌تر در قالب سانسور، سرکوب، یا تهدید مستقیم انجام می‌شد، اکنون در شبکه‌های اجتماعی با تکنیک‌هایی پیچیده‌تر، مؤثرتر و کم‌هزینه‌تر بازتولید می‌شود. سلطنت‌طلبی مجازی، به‌ویژه در دهه‌ی اخیر، به‌خوبی از این دگرگونی بهره برده و توانسته است نوعی پروپاگاندای هیبریدی بر بستر فحاشی و ترور شخصیتی بسازد که نه‌تنها از نقد و گفت‌وگو اجتناب می‌کند، بلکه به‌طور فعالانه فضا را برای امکان اندیشیدن ناامن می‌کند.

٤. ساختار پنهان و همپوشانی تاکتیکی

بخشی از جریان سلطنت‌طلب در فضای مجازی، به‌گونه‌ای عمل می‌کند که می‌توان آن را «لشکر سایبرترور» نامید: گروه‌هایی که نه الزاماً وابسته به یک سازمان اطلاعاتی خاص، بلکه به‌شکلی نیمه‌سازمان‌یافته، پراکنده اما هماهنگ در پلتفرم‌هایی نظیر توییتر، اینستاگرام، تلگرام و کلاب‌هاوس فعال‌اند. این ساختار سیال و غیرمتمرکز، هم چابکی و سرعت واکنش را بالا می‌برد، و هم به رهبران یا چهره‌های شاخص این طیف، اجازه‌ی انکار مسئولیت اخلاقی و سیاسی حمله‌ها را می‌دهد.

این لشکر سایبری، با استفاده از تکنیک‌های خاص عملیات روانی و پویش‌های دست‌کاری‌شده، سعی دارد صدای منتقد را خفه کند. شبکه‌ای از اکانت‌های هماهنگ، گروه‌های اطلاع‌رسانی خصوصی، هشدارهای حمله، استفاده از ربات‌ها، ترندسازی جعلی، و تولید محتوای توهین‌آمیز به‌صورت سیستماتیک، همه بخشی از این ماشین تخریب کلامی و بی‌اعتبارسازی سیاسی هستند. برچسب‌زنی‌های کلیشه‌ای و تکراری نیز ابزار اصلی آنهاست: «ضد ایران»، «چپ‌نما»، «پیمان‌کار جمهوری اسلامی»، «تجزیه‌طلب»، «ضد شاهزاده»، و امثال آن، جای تحلیل را می‌گیرند.

نکته‌ی مهم‌تر اما، همپوشانی تاکتیکی این لشکر سایبری با لشکر سایبری جمهوری اسلامی است. علی‌رغم تضاد گفتمانی آشکار میان این دو اردوگاه، هر دو در عمل، یک هدف مشترک را دنبال می‌کنند: حذف گفت‌وگوی انتقادی و جلوگیری از انسجام نیروهای آلترناتیو دموکراتیک. در بزنگاه‌های حساس، لشکرهای سایبری این دو قطب ظاهراً متخاصم، با سکوت یا حمله‌های موازی، فضا را برای تحلیل‌های مستقل و نقد فراگیر، مسدود می‌کنند.

نمونه‌ی بارز این همپوشانی، عملکرد مشترک و ناهماهنگ‌شان در قطع کردن صدای جنبش‌های استقلال‌طلب است. گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های بین‌المللی، حاکی از دخالت لشکر سایبری جمهوری اسلامی در اخلال در فعالیت بیش از ۲۵۰ هزار حساب کاربری مرتبط با جنبش استقلال‌طلبی اسکاتلند در دوره‌ای کوتاه از اختلالات امنیتی در ایران، در بحبوحه‌ی تنش با اسرائیل بوده‌اند. اینکه لشکر سایبری جمهوری اسلامی، هم در سرکوب نیروهای مخالف داخلی نقش ایفا می‌کند و هم در عرصه بین‌المللی با ابزار تکنولوژیک به حفظ ساختارهای قدرت متمرکز یاری می‌رساند، خود نشان‌دهنده‌ی نوعی شبکه‌سازی جهانی علیه مفاهیم مشارکت، استقلال، و دموکراسی است. و در این میان، حضور لشکر سایبرترور سلطنت‌طلب نیز نه در مقابله با این سازوکار، بلکه در تقویت آن دیده می‌شود. از این منظر، فضای مجازی به میدان تازه‌ای برای اعمال اقتدار بدل شده است: اقتداری که دیگر نه از منطق گفت‌وگو، بلکه از حذف و فحاشی تغذیه می‌کند.

 ٥. پلتفرم‌های محبوب و الگوریتم‌های تشدید خشونت

شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه توییتر، به‌دلیل ساختار الگوریتمیک خود، میل به تشدید تنش دارند. فحاشی، با ایجاد درگیری‌های پرفشار و واکنش‌برانگیز، به‌راحتی در الگوریتم‌ها دست بالا می‌گیرد و بازنشر می‌شود. سلطنت‌طلبان سایبری، با آگاهی از این سازوکار، فحاشی را نه‌تنها برای سرکوب، بلکه برای بازی با الگوریتم به‌کار می‌برند. آن‌ها با توهین‌های مکرر، حملات هماهنگ، گزارش‌های دسته‌جمعی و هشتگ‌سازی‌های تکراری، تلاش می‌کنند صدای منتقدان را در الگوریتم‌ها دفن کنند و ترس روانی ایجاد کنند.

فحاشی، به‌ویژه فحاشی سازمان‌یافته، دقیقاً در این نقطه تبدیل به ابزار قدرت می‌شود. شبکه‌ای از اکانت‌ها، اعم از واقعی یا فیک، با حمله به یک پست یا فرد منتقد، حجم بالایی از توهین، تهمت، تهدید و تمسخر را در زمانی کوتاه تولید می‌کنند. این هجوم ناگهانی سه هدف دارد:

  • هجوم روانی به منتقد: فردی که نقدی اجتماعی، تاریخی یا سیاسی مطرح کرده، در یک آن با صدها پیام سمی و خشونت‌بار روبه‌رو می‌شود. این تجربه، بار روانی سنگینی دارد و در بسیاری موارد، افراد را وادار به سکوت یا حذف پست می‌کند.
  • بالا بردن پست در الگوریتم: با بالا رفتن تعداد کامنت‌ها و مشارکت، پست به دیگر کاربران بیشتر نمایش داده می‌شود. اما نکته حیاتی این‌جاست: صدای فحاشان در صدر دیده می‌شود و نه محتوای نقد یا دفاع از آن.
  • تبدیل نقد به دعوا: آنچه آغازش یک متن تحلیلی‌ است، با ورود فحاشان به صحنه، بدل به یک «درگیری پر سر و صدا» می‌شود. در این فضا، مخاطب عمومی به‌جای تمرکز بر محتوای نقد، تنها یک نزاع بی‌حاصل می‌بیند و اصل نقد محو می‌شود.

در واقع، سلطنت‌طلبی سایبری با بهره‌گیری از این سازوکار الگوریتمی، خشم را به‌عنوان ابزار سانسور بازتولید می‌کند. این رویکرد، یادآور نظریه ژیژک درباره سرمایه‌داری هیجانی است: جایی که خشم، کالای قابل مصرف و ابزار کنترل است.

٦. اهداف: تهی‌سازی میدان عمومی از تفکر و آلترناتیو

این فحاشی سازمان‌یافته، صرفاً یک کنش تهاجمی نیست؛ بلکه استراتژی تهی‌سازی میدان گفت‌وگو است. سلطنت‌طلبی مجازی، از آن‌جا که فاقد انسجام نظری، برنامه‌ عملی و پاسخ‌گویی در برابر تنوع اجتماعی ایران است، تلاش می‌کند همه‌ی آلترناتیوها را به‌جای گفت‌وگو، با فحاشی دفن کند. هدف، سلب مشروعیت از هر صدا و گفتمان دیگری است: از فمینیسم تا فدرالیسم، از چپ‌گرایی تا جمهوری‌خواهی مدرن، از روشنفکران تبعیدی تا فعالان داخل.

یکی از مهم‌ترین کارکردهای فحاشی سازمان‌یافته، نه صرفاً حذف یک منتقد، بلکه منهدم‌کردن کل فضای گفت‌وگو است. این پروژه، با منطق «یا با ما یا بر ما» عمل می‌کند. اگر از رضا پهلوی انتقاد کنی، حتی اگر جمهوری‌خواه، چپ‌گرا، یا فعال مدنی باشی، فوراً به «جمهوری‌اسلامی‌چی»، «تجزیه‌طلب»، یا «بی‌سواد مزدور» بدل می‌شوی. در این استراتژی، چند اصل بنیادین نهفته است:

  • مفهوم مردم باید یکدست باشد: در گفتمان سلطنت‌طلب، «مردم» یعنی «ما حامیان شاهزاده». سایر اقشار، افکار، یا گرایش‌ها به‌مثابه «ضد مردم» تلقی می‌شوند. این‌جاست که سیاست فحاشی، سیاست انحصار مردم است. برخلاف فهم دموکراتیک که «مردم» را متکثر و متنازع می‌داند، سلطنت‌طلبی تنها یک صدای مردم را مشروع می‌شناسد: صدای تابع سلطنت.
  • آلترناتیوها باید به‌کلی نامشروع شوند: چه جریان فمینیستی، چه کوردهای فدرالیست، چه روشنفکران جمهوری‌خواه، همه از نظر این ماشین، «دشمن وحدت ملی» هستند. در نتیجه، هرگونه سخن متفاوت نه‌فقط اشتباه بلکه خطرناک تلقی می‌شود و باید با توهین، تمسخر، و ترور شخصیتی خفه شود.
  • میدان عمومی باید ناامن شود: هدف نهایی، ترساندن دیگران از ورود به نقد است. وقتی یک مقاله تحلیلی با سیل فحاشی مواجه می‌شود، مخاطبان دیگر با خود می‌گویند: «اگر نقد کنم، نوبت من هم می‌شود.» به‌این‌ترتیب، میدان گفت‌وگو تهی می‌شود، و سلطنت‌طلبی بر ویرانه‌ی آن نمایش وحدت اجرا می‌کند.

از نظر ژان-لوک نانسی، میدان عمومی دموکراتیک نه با حذف تضاد، بلکه با پذیرش تنش و اختلاف ممکن می‌شود. سلطنت‌طلبی فحاش، این امکان بنیادین دموکراسی را نابود می‌کند، و به‌جای آن، نوعی میدان پاکسازی‌شده از نقد و تنوع را پیشنهاد می‌دهد که بیش از آن‌که سیاسی باشد، شبه‌مذهبی است.

به همین دلیل، پدیده‌ی «فحاشی دیجیتال سلطنت‌طلبانه» را نمی‌توان واکنشی پراکنده یا هیجانی دانست. این یک سیاست زبان است؛ زبانی که باید هر امکانی برای شک‌کردن، پرسیدن، یا مقایسه را نابود کند. همان‌گونه که ادوارد سعید بر این باور بود که امپراتوری‌ها، نه‌فقط با توپ و تانک، بلکه با زبان هم حکومت می‌کنند.

٧. پلتفرم‌ها و منطق الگوریتمی: چرا فحاشی می‌گیرد؟

رشد سلطنت‌طلبی مجازی و خشونت گفتاری در فضای دیجیتال را نمی‌توان صرفاً به کنش فردی یا عصبانیت لحظه‌ای تقلیل داد. درک این پدیده نیازمند تحلیل رابطه میان تکنولوژی، زبان و قدرت است. در پلتفرم‌هایی مانند توییتر، اینستاگرام، کلاب‌هاوس و یوتیوب، آنچه بیشتر دیده می‌شود، نه محتوای عقلانی یا تحلیل‌محور، بلکه واکنش‌برانگیزترین و قطبی‌ترین محتواهاست. دلیل آن ساده است: الگوریتم‌های این پلتفرم‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که هرچه بیشتر کاربران را درگیر نگه دارند، سودآورتر هستند.

فحاشی، با مکانیسم‌های هیجانی‌ای چون توهین، تحقیر، تمسخر و افترا، واکنش‌برانگیزترین شکل زبان است. برخلاف یک مقاله تحلیلی که نیازمند خواندن، درک و تفسیر است، یک توییت فحاشانه فوری دیده می‌شود، فوری خشم تولید می‌کند، فوری بازنشر می‌شود. این‌گونه است که سلطنت‌طلبان سایبری – چه آگاهانه و چه از سر هیجان – وارد بازی الگوریتمی می‌شوند و با انتشار انبوه پیام‌های تند و بی‌ادبانه، به هدفی دوگانه می‌رسند:

  • حذف محتوای انتقادی از جریان اصلی (از طریق گزارش دسته‌جمعی، مزاحمت کامنتی، و پرت کردن توجه مخاطب).
  • بالا کشیدن صدای خود در الگوریتم با ایجاد ترندهای ساختگی، نمایش کاذب حمایت گسترده، و خفه‌کردن گفتمان‌های رقیب.

این پدیده را می‌توان نوعی تحریف زیباشناختیِ عرصه‌ی عمومی نامید: جایی که محتوا بر مبنای خشونت زبانی، نه عمق معرفتی، ارزیابی می‌شود. به بیان دیگر، فحاشی سایبری سلطنت‌طلبان، دقیقاً منطبق بر قواعد رسانه‌ای زمانه عمل می‌کند؛ نه به‌عنوان حاشیه، بلکه به‌عنوان استراتژی اصلی. در این راستا، سکوت بسیاری از بازیگران بزرگ رسانه‌ای (مثلاً نادیده‌گرفتن این رفتار از سوی رسانه‌هایی چون ایران‌اینترنشنال یا من‌وتو) نیز به این پروسه کمک کرده است. این رسانه‌ها که مدعی دموکراسی‌خواهی‌اند، هرگز درباره‌ی این لشکرهای زبانیِ سلطنت‌طلب موضعی روشن اتخاذ نکرده‌اند.

٨. اهداف پنهان فحاشی: سیاست تهی‌سازی و انهدام اندیشه‌ی آلترناتیو

سلطنت‌طلبی مجازی، به‌ویژه در نسخه‌ی پهلوی‌محور آن، با بحران عمیق اندیشه و آینده‌نگری روبه‌روست. در غیاب یک برنامه مدون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای آینده ایران – که بتواند به تکثر فرهنگی، جنسیتی، طبقاتی و اتنیکی پاسخ دهد – میدان عمومی باید از امکان اندیشیدن تهی شود. فحاشی در اینجا، فقط زبان خشونت نیست، بلکه سیاست حذف گفتمان است. در این سازوکار، هر گفتار بدیل باید ابتدا با توهین آلوده شود تا امکان شنیده‌شدن از آن گرفته شود. مثلاً:

  • واژه‌ی «فدرالیسم» با واژه‌ی «تجزیه‌طلبی» گره می‌خورد تا امکان گفت‌وگو درباره‌ی ساختار غیرمتمرکز حذف شود.
  • نقد رضا پهلوی با برچسب «پروژه وزارت اطلاعات» همراه می‌شود تا هر انتقادی از ابتدا بی‌اعتبار گردد.
  • حتی افرادی که از درون فضای اپوزیسیون به نقد مدل پادشاهی می‌پردازند، به‌سرعت با عباراتی مانند «نفوذی»، «مزدور»، یا «خائن» هدف گرفته می‌شوند.

این‌گونه برچسب‌زنی، ذهن مخاطب را از تحلیل محتوا به سمت پاسخ عاطفی هدایت می‌کند. کسی به این نمی‌پردازد که نقد دقیقاً چه می‌گوید یا چه پیشنهادی دارد، بلکه واکنش فوری این است که «تو طرفدار رژیم هستی» یا «تو ایران‌ستیزی».

از این منظر، فحاشی نه یک اختلال، بلکه بخشی از یک پروژه‌ی انسداد سیاسی است: انسداد امکان بحث عقلانی، انسداد گشایش آلترناتیو، انسداد صدای دیگری. نتیجه این پروژه، نه تقویت موقعیت سلطنت‌طلبان، بلکه نابودی گفت‌وگوی دموکراتیک است؛ چرا که برای تثبیت فردی فاقد کاریزما، گفتمان جمعی باید قربانی شود.

٩. ‌فحاشی به‌مثابه تخلیه روانی و بازسازی هویت: زخم فروپاشی و اشباح سلطنت

برای درک عمیق‌تر چرایی خشونت زبانی سلطنت‌طلبان در فضای مجازی، نمی‌توان صرفاً به تحلیل سیاسی بسنده کرد. این پدیده، بیش از آن‌که محصول استدلال و موضع‌گیری نظری باشد، ریشه در روان‌سیاسی شکست دارد. فروپاشی سلطنت در سال ۱۳۵۷، نه‌تنها ساختار سیاسی پهلوی را ساقط کرد، بلکه «هویتِ نمادین» سلطنت‌طلب را نیز از هم گسست. این شکست، یک زخم تاریخی است که هرگز به رسمیت شناخته نشده، و همین «عدم سوگواری» اجتماعی، به نوعی اختلال در بازنمایی بدل شده است.

از منظر روان‌شناسی اجتماعی، این پدیده را می‌توان در چارچوب «جبران هویتی» بررسی کرد. هویت سلطنت‌طلب، که در جهان واقعی دچار حاشیه‌نشینی و حذف گفتمانی شده، در جهان مجازی دست به «تولید جایگزین» می‌زند. در غیاب ساختار سیاسی، پلتفرم دیجیتال به جای سلطنت می‌نشیند؛ و در غیاب مشروعیت عمومی، سایبر ترور به عنوان ابزار احقاق مشروعیت عمل می‌کند.

به بیان دیگر، بسیاری از فحاشی‌های سلطنت‌طلبان را باید در پرتو روان‌زخم‌های تاریخی تحلیل کرد: خشم انباشته از حذف پادشاهی، تحقیر مستمر از سوی جریان‌های چپ و جمهوری‌خواه، و شکست‌های پیاپی رضا پهلوی در کنش سیاسی، همگی در زبانِ خشونت‌آمیز کاربران سلطنت‌طلب بازتاب می‌یابد. این زبان، حامل احساس سرکوب‌شده‌ شایستگی، و میل شدید به بازشناخته‌شدن است. فحاشی، در این معنا، نوعی «سوگواری تحریف‌شده» است: نه گریستن برای گذشته، بلکه مشت‌زدن به آینده.

از سوی دیگر، برخورداری از پناهگاه‌ رسانه‌ای در قالب شبکه‌هایی چون «من‌وتو»، «ایران‌اینترنشنال» یا حساب‌های تأثیرگذار در فضای توییتر، نوعی توهم بازگشت سلطنت را شکل می‌دهد. اما چون این بازگشت، در واقعیت هیچ خاستگاه اجتماعی ندارد، خشونت زبانی به‌عنوان جانشین «کنترل واقعیت» عمل می‌کند. فحاشی، واقعیت را انکار می‌کند و به مخاطب می‌گوید: یا با ما هستی یا دشمنی.

در این‌جا می‌توان از مفهومی بهره گرفت که اومبرتو اکو درباره اور-فاشیزم یا فاشیزم مزمن/نهفته مطرح کرده بود: نیاز به دشمن، برای تعریف خود. سلطنت‌طلبی سایبری، در غیاب حضور مثبت در جامعه، نیازمند خلق دشمن دائمی است. هر صدای منتقد، حتی اگر دموکراسی‌خواه، فدرالیست، یا کنشگر حقوق بشری باشد، به دشمن تبدیل می‌شود. فحاشی، ابزار ساختن آن دشمن و دفاع از هویت سلطنت‌طلب در برابر بحران وجودی است.

١٠. پیامدهای سیاسی فحاشی: از انسداد گفت‌وگو تا بازتولید استبداد

کارزارهای فحاشی، صرفاً یک پدیده زبانی یا روانی نیستند؛ آن‌ها سازوکارهای مشخص سیاسی‌اند که پیامدهای عینی و ویرانگری بر آینده دموکراسی دارند. فحاشی، در عمل، گفت‌وگو را می‌کُشد، کنش جمعی را ناممکن می‌سازد، و اپوزیسیون را به صحنه‌ی نزاع‌های هویتی عقیم و مکرر بدل می‌کند. در این فضا، استدلال جای خود را به شعار، و تفاوت‌نظر جای خود را به خیانت می‌دهد. این همان چیزی‌ست که هابرماس از آن به عنوان «زوال حوزه عمومی» یاد می‌کند؛ زمانی که زبان، از عرصه‌ی تفاهم و عقلانیت خارج شده و به ابزار سلب مشروعیت دیگری تبدیل می‌شود.

از این حیث، سلطنت‌طلبان سایبری و دیگر گروه‌های فحاش، بخشی از همان بیماری ساختاری‌اند که جمهوری اسلامی نیز از آن رنج می‌برد: ناتوانی در مدیریت تفاوت و زیستن با تکثر. جمهوری اسلامی منتقد را بازداشت می‌کند؛ سلطنت‌طلب فحاش، او را «جیره‌خوار»، «نفوذی» یا «تجزیه‌طلب» می‌نامد. تفاوت، در هر دو نظام فکری، تهدید است نه فرصت.

از سوی دیگر، این الگوی گفتاری، در صورت پیروزی در فضای قدرت، ساختار آینده ایران را نیز تعیین خواهد کرد. کسی که امروز مخالفش را با توهین خاموش می‌کند، فردا شهروند منتقد را با ابزار سیاسی خاموش خواهد کرد. تجربه تاریخی نشان داده است که جنبش‌هایی که گفت‌وگوی درونی ندارند، در هنگام دستیابی به قدرت نیز فاقد ظرفیت مدارای سیاسی خواهند بود. فاشیسم، نه با کودتا، که با مسموم‌شدن زبان آغاز می‌شود.

در این میان، بخشی از جامعه که هنوز به دموکراسی وفادار است، نه فقط باید در برابر جمهوری اسلامی مقاومت کند، بلکه باید هم‌زمان با زبان‌های قدرت‌زده در اپوزیسیون نیز مقابله کند. رسالت روشنفکر در این شرایط، دفاع از زبان به‌مثابه میدان آزادی است؛ نه پذیرش هتاکی به‌مثابه نقد.

از دید فوکو، قدرت همواره تلاش می‌کند «دانایی» را مهار کند؛ و این مهار، اغلب از طریق زبان صورت می‌گیرد. اگر زبان آلوده شود، اندیشه نیز مسموم می‌شود. سلطنت‌طلبانی که به جای نقد مستدل، فحاشی را جانشین استدلال می‌کنند، در حقیقت زبان عمومی را عقیم می‌کنند. آنان بدون آن‌که بر تخت قدرت نشسته باشند، سایه استبداد را بر سپهر گفتمانی می‌گسترند.

١١. دفاع در برابر ترور زبانی: مسئولیت‌های جمعی و گسست اخلاقی از ارتش سایبری

در شرایطی که لشکرهای فحاش مجازی می‌کوشند تا فضاهای گفت‌وگویی را به میدان‌های ترور زبانی بدل کنند، دفاع از خود صرفاً واکنشی فردی نیست، بلکه مسئولیتی جمعی و سیاسی است. نخستین گام برای مقابله با این پدیده، به رسمیت‌شناختن آن به‌عنوان یک الگوی سلطه است، نه صرفاً بی‌ادبی یا انحراف شخصی. این حملات، بخشی از پروژه‌ای نهادینه‌شده‌اند برای ساکت‌کردن صداهای منتقد و ساختن تصویر تک‌صدایی از «مردم» که در عمل چیزی جز بازنمایی یک میل اقتدارگرایانه نیست.

از منظر نظریه گفتمان، یکی از راه‌های مقاومت در برابر چنین الگوهایی، بازخوانی و بازیابی مرز میان نقد و خشونت است. فضای مجازی، با همه پتانسیل‌هایش برای آزادی، اگر با بی‌تفاوتی نسبت به توهین و تهدید مواجه شود، به ابزاری برای سرکوب بدل می‌شود. بنابراین، مهم است که فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران، روشنفکران و حتی کاربران عادی، مرز خود را با این لشکر سایبری ترسیم کنند—نه با سکوت، بلکه با موضع‌گیری آشکار و بازنمایی دقیق تفاوت گفتمانی.

از سوی دیگر، خود رضا پهلوی نیز نمی‌تواند و نباید از این لشکر هتاک جدا تصور شود، مگر آن‌که آشکارا از آن‌ها فاصله بگیرد. او مسئول فضایی است که به نام او، با تصویر او، و در دفاع از پروژه سیاسی او، به دیگران حمله می‌کنند. سکوت در برابر این حملات، شکل دیگری از تأیید است. هر چه سکوت ادامه یابد، پیوند میان او و این ارتش سایبری محکم‌تر می‌شود و مشروعیت سیاسی‌اش بیش از پیش آسیب می‌بیند.

یک معیار کلیدی در سنجش بلوغ سیاسی هر رهبری، توانایی او در مدیریت هوادارانش است. اگر رضا پهلوی واقعاً به اصول دموکراسی پایبند است، باید برائت آشکار، مستمر و مؤثر از این الگوی زبانی و سازمانی اعلام کند. بی‌عملی در برابر ترور کلامی، به‌ویژه وقتی سیستماتیک است، شکلی از هم‌دستی‌ست.

برای جامعه، راه دفاع، نه فقط پناه‌گرفتن در سکوت یا ترک میدان، بلکه ساختن فضاهای جایگزین است. فضاهایی که در آن گفت‌وگو، اختلاف، و حتی تضاد، مجاز باشد اما خشونت زبانی، جعل و تهدید طرد شود. باید از رسانه‌ها و شبکه‌هایی که این ترورها را تقویت می‌کنند فاصله گرفت و به ایجاد شبکه‌های مقاومتی گفتمانی پرداخت.

١٢. نتیجه‌گیری: فحاشی، نشانه‌ی بی‌چیزی گفتمان

فحاشی، در بستر سلطنت‌طلبی سایبری، نه انحرافی از سیاست، بلکه خود سیاست است—سیاستی که به جای قانع‌کردن، به ترور کلمه متوسل می‌شود. آن‌چه در نخستین نگاه چونان واکنش هیجانی یا «صداهای مردمی» جلوه می‌کند، در واقع پژواک یک بی‌پایگی ساختاری‌ست: پژواکی از ناتوانی در تولید معنا، از شکست در هم‌افق‌سازی با دیگر نیروهای تغییر، و از فقدان هرگونه طرح بدیل برای آینده.

زبان، در این‌جا نه ابزار مشارکت، که ابزار تسویه‌حساب است. فحاشی‌های سازمان‌یافته، نه از دل اراده‌ی جمعی، بلکه از دل ترس بیرون می‌آیند—ترس از نقد، از شکست، از پرسش. آن‌چه در برابر نقد نمی‌ایستد، به آن توهین می‌کند؛ و آن‌که چیزی برای گفتن ندارد، صدای دیگران را خاموش می‌خواهد. در چنین وضعیتی، فحاشی تنها روش نیست، بلکه نشانگان یک بیماری سیاسی‌ست: نشانه‌ی عجز از گفت‌وگو، نشانه‌ی عدم تحمل تکثر، نشانه‌ی تمایل به بازگشت اقتدار بی‌پاسخ.

لشکر سایبرترور سلطنت‌طلب، برخلاف آن‌چه می‌نماید، نه از قدرت، بلکه از خلأ آن سخن می‌گوید. این خشونت زبانی، تکرارِ بی‌وقفه‌ی یک شکست بنیادین است: شکست در تبدیل نوستالژی سلطنت به گفتمان سیاست، شکست در عبور از نام خانوادگی به ایده‌ی جمهوریت، و شکست در شکل‌دهی به افق مشترک برای جامعه‌ای که از سلطه خسته است، نه از سلطه‌گر.

پاسخ اما تنها در تحلیل این روند نیست؛ بلکه در کنش مقاومت است. ما وظیفه داریم از امکان گفت‌وگو دفاع کنیم؛ از زبان در برابر تحقیر، از نقد در برابر تهمت، از تفاوت در برابر یکدستی دفاع کنیم. فاشیسم، حتی در شکل «مزمن» خود، نخستین‌بار نه با زندان، که با حذف زبان آغاز می‌شود.

 

سخنی با لشکر فحاشان:

«اگر با خواندن این متن فقط دلت می‌خواهد فحاشی کنی، شاید بهتر باشد دوباره بخوانی. شاید آن‌چه خشمگینت کرده، حقیقتی است که پیش از من، در درون خودت سرکوبش کرده‌ای.»